در قطار زندگی همواره جایم تنگ بود
آن چنان که نصف من از مقطعی آونگ بود
کوپه ی خوشبختی ام سرشار از فحش لطیف
خاصه وقتی همقطارم آخر فرهنگ بود
با وجود جنگهای داخلی در زندگی
شیشه های کوپهمان آماج مشتی سنگ بود
یک دو جین هم بچۀ کاکلزری در دامنم
سرنوشتم مملو از آوای ونگ و ونگ بود
همقطارم با وقار و با وفا مثل خروس
خوش لباس و خوش سخن جنتلمنی الدنگ بود
نیش من همجنس عقرب غالبا بی کینه بود
زخم او کاریتر از چنگال یک خرچنگ بود
او مرا معشوقه ای میدید در حد کوزت
نقش اول بودم اما نقش من کم رنگ بود
با قطار زندگی عمرم به پایان میرسید
مرگ خوشتر از مربای به و بالنگ بود
ریلهای زندگی اصلا موازی نیستند
عاشق بیچاره من بودم که گیج و منگ بود
تق تلق لق لق کشیدم ترمزش را ایستاد
فرش قرمز هم نیاوردند، پایم لنگ بود
#سعیده_موسوی_زاده
برچسب : نویسنده : khalekhanbajeo بازدید : 44