زندگی

ساخت وبلاگ

زندگی صحنه ی تصادف بود
ساده و بی تکلف و کوتاه
هورمون و حس و درد و شادی و غم
رگ و پی ها و خون گرم و سیاه


زندگی خواب کوچک دیوی ست
خوابهای عجیب و مسخره اش
فانتزیها، خشونت و کشتار
اکشن خنده دار یکسره اش


زندگی قصه ی پریها نیست
آه احمق شدن چه شیرین است
تا می آید سراغ من یک شعر
در سرم جمله های رنگین است


دوست دارم که زندگی بکنم
غرق رویا و آرزو باشم
ساده لوحی غذای هر روزم
فکر کفش و کلاه و مو یاشم


این همه درد و رنج بی پایان
زندگی را خراب و ویران کرد
روی بازوی خانه چنگ انداخت
بچه را راهی خیابان کرد


زلزله، جنگ، سیل، سونامی

اتفاقات مضحکی افتاد
زندگی بی خیال و سوت زنان
هی خودش را ادامه تر می داد


هیچ شخص و گروه و حزبی هم
این جنون را به گردنش نگرفت
هیچ شخصیتی ککش نگزید
منجی ای درد مردنش نگرفت
*
ساعت کهنه زندگی میکرد
روی دیوار لخت انباری
از زمین و زمان دلش پر بود
عقربکهاش رو به بیزاری


بیخودی با زمانه ور می رفت
با شمردن فقط هدر می رفت
با شمردن فقط هدر می رفت
#سعیده_موسوی_زاده
@khalekhanbaji

نوشته شده توسط خاله خانباجی در ساعت 23:44 | لینک  | 
خاله خانباجی اسبق...
ما را در سایت خاله خانباجی اسبق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khalekhanbajeo بازدید : 75 تاريخ : جمعه 30 تير 1396 ساعت: 8:23